دیروز چهارشنبه 21/3/1393 ساعت 7:45 صبح همه روی نیمکت ها نشسته اند ومنتظر تا برگه ها توضیع شود(امتحان زبان فارسی)...
قرآن خوانده میشود.
وتذکراتی چند، از ناظم محترم:
-نام و نام خانودگی فراموش نشه...
-بعضیا کمداشونو خالی نکردن اگه نکنن وسایل شونو برمیداریم امروز خالی کنن...
-مراقبا میتونن برگه هارو پخش کنن...
برگه ها توضیع میشود، امتحان ساده است از این رو همه به سرعت برگه ها را پر میکنند تا از پس از حجم زیادی از امتحانات نچندان ساده
رهایی یابند و دعوت تابستان را لبیک گویند.
برگه را میدهم و به حیاط می آیم همه خوشحالند و متعجب که ((واقعا تموم شدا!))
همه پایین منتظرند تا با هم خداحافظی کنند و همچنین از هم حلالیت جویند تا کدورتی باقی نماند.
و همچنین بمناسبت تمام شدن سال تحصیلی بچه ها برنامه های مختلفی داشتند، عده ای قصد گیم نت، برخی سینما و پارک و عده ی محدودی هم از روز قبل با دو تا از دبیران مدرسه ویکی از مشاوران هماهنگ کرده بودند که به قم بروند.(من هم از همین دسته بودم لذا خاطرات این دسته رامینویسم)
...ساـع